anti boy-part41
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, توسط sara

بعد از خوردن شام تا 3-4 ساعت بعد تو اتاق موندیم تا نزدیکای 2 نصفه شب که مطمئن شدیم خبرنگارا رفتم با کلی استتار  از هتل جیم شدیم

مجتمع:

رن:خودافظ...

سارا:ااااااااااااااااااااا تو چرا مث من گفتی خودافظ؟؟!!

جی.ار:وقتی با تو بگرده همین میشه دیگه....راستی کلاه گیس نازنینمو بده...

کلاه گیسو از سرم دراوردم و بهش دادم و هر کودوم راه

خودمونو رفتیم.......

اروم با کلید در و باز کرد و خواستم وارد بشم که یه سطل اب یخ از بالا در ول شد روم(حقته یعنی چی تا الان ببیرون ول بودی؟)

جیغم رفت هوا:جججججججججججججججججججججیغ

با صدا جیغ من همه ریختن تو حال و با دیدن من زدن زیر خنده *اوا دونگهو اینجا چیکا میکنه؟؟!!!*با عصبانیت  کلیدمو از تو در دراوردم و به طرف اتاق رفتم و یه راست رفتم توالت و لباسمو عوض کردمو موهامو خشک کردم..

فردا صبح ساعت 5:

دیرینگ دیرینگ دیرینگ

گلی:ااااااااااااااااااااااای بز اون گوشیتو بردار...هووووی

سارا:به دمبت هههههههههههها(خمیازه بود)

بله؟

.......:سلااااااااااام سارا خواب بودی؟

سارا:پ ن پ این مو قع صبح بیدار بودم......

...........:ااااااااااااا ببخشید اخه الان ایران 9:30 صبحه...

با شنیدن کلمه ایران به خودم اومدم و مث ادم رو تختم نشستم و به شماره با دقت نیگا کردم شماره خاله کوچیکم بود...

سارا:خااااااااااااااااااااله توییی؟؟

سپیده:پ ن پ داییتم......بچه چقدر تو پرتی....

سارا:عجبا....5 صبح زنگ زدی میخوای پرتو پلا نگم...حالا چی شده از ما کردی....؟عجیبه...

زی زی:اوی گوفسند اروم بحرف یا گمشو بیرون ما مثلا خوابیم....(ببخشید....)

سارا:بمیر.....

سپیده:با من بودی؟

سارا:نه نه با یه جنازه متحرک بودم خوب میگفتی..

سپیده:اها میگفتم من دارم ازدواج میکنم و جشنم تو کره میگیریم...پس اخر هفته منتظرمون باش....

سارا:چیییییی؟ازدواج؟چرااااااااااااااااااااا؟

سپیده:تورو سننه(تیکه کلام خالمه)راستی تو هم ساقدوشی....با گروه گرام....

سارا:ساقدووووووووووووووووووووووووش...نه بابا...

صدف و زی زی وگلی:خفه شوووووووووووووو...

سارا:اااااااااااااه بمیرید از شرتون راحت شم...

سپیده:خوب پول تلفنم زیاد شد خدافظ..و گوشیرو قطع کرد منم تا  نیم ساعت داشتم به موبایلم نیگا میکردم بعد گرفتم عین ادم خوابیدم...... 


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت21:55---5 دی 1391
اینکه خیلی خیلی خیلی کم بودپاسخ:میدونم ببخشید ولی باورت نمیشه داشت چشمام درمیومد سر امتحانم تقریبا خواب بودم

شیدا
ساعت11:21---5 دی 1391
بیاوبم دو تاشون چندتا عکس متحرک گذاشتم بدووووپاسخ:اومدممممم

شیدا
ساعت21:38---4 دی 1391
اخه دختر چرا این قد شلخته ای ادم مبایلشم گم میکنه پاسخ:چی کا کنم نمیدونم کجاست رو سایلنت هم هست زنگ میزنم صداش در نمیاد

شیدا
ساعت21:36---4 دی 1391
چرا میخواد پاک کنه مگه چی شده هااا راست میگی اگه خفت کنم کی داستان میذاره باشه رحم میکنم هههه اخه میخارید مجبور شدم هههه چرا به پریسا بیا وب خودم میخوای تو کدوم بااشی هااا؟؟؟پاسخ:هی هی هی اگه با دونگهو کاری داشته باشم مینا و رزی از رو زمین محوم میکنن پس رحم کن هی هی هی هی باشه

شیدا
ساعت12:59---4 دی 1391
ای بی ادب چرا این قدر کم میذاری اخه من تا سرمو خاروندم این تموم شده بود که واییییی سارا ازدست تو دوست دارم خفت کنم پاسخ:هه هه تازه من فک میکردم نزاشتم چون هی ارور میداد خوب نمیخواروندی اینم تموم نمیشد اگه منو خفه کنی اون وقت کی انتی بوی رو ادامه بده؟؟؟!!مینا میخواد پنلمو پاک کنه تو هم میخوای خفه ام کنی اخه این چه زندگیه الان فقط میتونم به پریسا پناه ببرم اونجا امنیت جانی دارم

mina
ساعت12:06---4 دی 1391
اره حواست به خودت باشه
پاسخ:یا قمر انتی باز این منو تحدید کرد


پریسا
ساعت5:03---4 دی 1391
من قسمت 42 رو موخواهم

پاسخ:هه هه هه بعد از امتحان تا اومدم خونه عینهو خرس قطبی تا 8خوابیدم


پریسا
ساعت5:02---4 دی 1391
بچه هم بچه های قدیم داستان میذاشتن قسمتی 30 40 صفحه

بذار ببینمت یک کتک پیش من داری؟


پاسخ:ا ا ا ا ا جلل خالق من گذاشته بودمو خبر نداشتم؟؟؟؟!!! ا آ ا ا پریسا موبایلم ندیدی؟نیستش


پریسا
ساعت5:01---4 دی 1391
بچه تو خجالت نمیکشی انقدر کم میذاری بیام بزنمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:نه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: